روزانه نوشت4

سلام دوستان

بنا به دلایلی آدرس وبم رو تغییر دادم

هرکسی که آدرس وب جدیدم رو نداره برام کامنت بذاره

از خواننده های خاموش وبم خواهش میکنم ایمیل یا آی دی تلگرامشون رو بذارن

"نسرین جان از شماهم خواهش میکنم بذارید:)"

روزانه نوشت4...

بهم‌گفت میخوام برای بار آخر ببینمت قرارمون رستوران کوهسار دربند بود تاحالا دیدید مرد گریه کنه؟ اولین بارم بود گریه ی یه مرد مغرور رو میدیدم بهم گفت ترلان به چه زبونی بهت بگم‌دوست دارم؟ چیکارکنم باور کنی دوست دارم؟ تو نمیدونی دارم دیوونه میشم چشماش قرمز شده بود از‌گریه اشکاشو پاک کردم و بغلش کردم گفتم باورت دارم.. دستامو بوسید و گفت هرجوری شده میخوام مال من بشی من تورو به راحتی از دستت نمیدم و این جریان همچنان ادامه دارد..! +گلرخ جان ازت فقط یه پیغام خصوصی اومده لطفا پیغام خصوصی نذار که بتونم جوابتو بدم☹ سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۶ ♥ 1:59 ♥ تــRلـآטּ ♥ ♥ روزانه نوشت4...ادامه مطلب

یه پسرعمه دارم به اسم فرزین که یه دختر داره به اسم آفاق

خواهرزادم با زبون بچگیش به آفاق میگه آخاب

منم هی میخندم

چند شب پیش بهش جلو جمع گفتم بگو آفااااق

گفت آخااااب ؛منم شروع کردم بهش خندیدن

خنده م تموم نشده بود که بهم گفت خاله جون بگو عمو فرزینننن

پوکر فیس شدم یهو-___-

خواهرزاده به این باحالی رو نباید گاز گازی کرد؟؟

روزانه نوشت4...

داشت با خلال دندون؛کره ی برنجش که نخورده بودو له میکرد بهم گفت از کجا معلوم ما که از آینده خبر نداریم؛شاید بهم رسیدیم؛شاید عروس خونم شدی بهش لبخند زدم اما تلخ اونم لبخند زد اما تلخ گفت دفعه بعدی که بیام میرم شاه عبدالعظیم گفتم چرا؟ گفت خب تورو میخوام ،ته دلم گفتم من بخوام تو بخوای.. اما خواستن ما برای کسی مهم نیست‌.. ماها محکومیم به انتخاب خانواده و شغلمون.. روی پاهام دراز کشیده بود و داشت برام از روی کتاب شعری که برام خریده بود میخوند،میدونست چقدر سیدعلی صالحی رو دوست دارم برام اولش به زبون خودشون نوشت که معنیش میشد "قسم به شبی که نمیدونم چه شبیه که هر تیر از موژه ت غضبیه" یهو یه پسر بچه فال فروش اومد از جاش پرید و فالاشو گرفت و گفت چشاتو ببند و بردار برداشتم و گفت حالا تو بگیر من بردارم فالامون عین هم دراومد! گفتم یکی دیگه بردار قبول نیست یکی دیگه برداشت و جفتشو باز کرد بخونه بخاطر تعبیرش که یکی بود و حال دلمون بود سکوت کردیم ازم پرسید نیتت چی بود گفتم تو.. گفتم نیت تو چی بود؟ خندید و گفت معلومه تو.. وقتی داشت میرفت دلم گرفت گفتم یه سال دیگه که درست تموم شد و کلا رفتی چجوری دلم نگیره؟ و این جریان همچنان ادامه دارد..! روزانه نوشت4...ادامه مطلب

بهش گفتم گاهی باید دستتو بزنی زیرچونت و بشینی کنار و نگاه کنی ببینی اطرافیانت چقدر برای داشتنت دست و پا میزنن من الان نشستم کنار و دستمو زدم زیر چونم گفت ینی انتظار داری دست و پا بزنم برات؟ گفتم دیگه انتظاری ندارم؛تلاشتو دیدم؛یه وقتی به خودت میای و میبینی خیلی دیر شده؛امیدوارم الان جوری رفتار کنی که بعدا این موضوع برات پیش نیاد قهرما در حد همین یه روز بود!به پیشنهاد دوستش بهش پیغام ندادم و خودمو بی تفاوت نشون دادم تا به خودش بیاد و به خودش اومد! ساعت ۴ صبح پیغام داد گفت ترلاااان بیداری؟توروخدا بیدار باش؛گریه ی من بند نمیاد؛به هق هق افتادم؛من عاشقت شدم ؛خیلی میخوامت،دارم دیوونه میشم گفتم چی شد که الان فهمیدی عاشق منی؟ گفت ترلان هرچی بت گفته بودم عاشقتم درکش نمیکردم تا امشب وقتی فک کردم چقد دلم برات تنگ میشه وقتی فک کردم یکی دیگه میخاد اون دستای کوچولتو بگیره دیدم خیلی عاشقتم وقتی دیدم نمیتونم بت فک نکنم وقتی دیدم از غمت خابم نمیبره وقتی ب این فک میکردم الان ترلان چقدر ناراحته از این به بعد همه ی تلاشمو میکنم خودمو زودتر جمع و جور کنم و بیام جلو؛من میخوامت برات تمام سعیمو میکنم تو پشتم باش من کوهو بخاطرت جا به جا میکنم نمیذارم کسی جز من دستاتو بگیره... +نمیدونه از دیشب تاحالا ده بار بیشتر پیغامامونو خوندم  نمیدونه وقتی بهم میگه میخوامت و برات دارم تلاش میکنم چقدر برام شیرینه چقدر دور روزانه نوشت4...ادامه مطلب

میاد سرکلاس

قدرت بیان که نداره

درسم نصفه میده میگه بقیش با خودتون

عین جت فصلارو رد میکنه

بعد ۶ تا فصلم میخواد از یه کتاب مرجع نیم ترم بگیره

کی گفته مسئول آموزشو باید استاد یه درس کنن؟ما اعتراضامونو کجا ببریم؟؟

من چجوری ۶ تا فصل روانشناسی تربیتی سانتراکه لعنتی رو بخونم:((

روزانه نوشت4...

روزانــہ نوشتــ هاے یــہ בختره شیـطوטּ مے نویسم از روزمرگے هایم.. :) روزمرگی گفته بود من قبل از تو هدف نداشتم الان هدف دارم هدف من تویی ،دوسال منتظرم بمون با دست پر بیام خاستگاریت که قبول کنن بیای باهام گفتم شرایطت خوب بشه اعتقادا و خیلی از تفکراتت که با من نمیخونه چی؟ دوست دارم اما نمیتونم اینارو ندیده بگیرم و این داستان همچنان ادامه دارد.. شنبه بیست و پنجم آذر ۱۳۹۶ ♥ 22:24 ♥ تــRلـآטּ ♥ ♥ روزانه نوشت4...ادامه مطلب

روزانــہ نوشتــ هاے یــہ בختره شیـطوטּ مے نویسم از روزمرگے هایم.. :) کربلا دیشب تو سایت عتبات عالیات دانشجوها اسم نوشتم مرسی از گلرخ جونم که بهم معرفی کرد شاید قسمت بشه بالاخره منم بتونم برم کربلا:( سه شنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۶ ♥ 16:41 ♥ تــRلـآטּ ♥ ♥ روزانه نوشت4...ادامه مطلب

واقعا چرا نمیخوان متوجه بشن که موقعیت من با خودشون فرق داره؟ چرا نمیخوان بفهمن برای من مفهوم پدر شخصی با محبت زیاد نیست! چرا نمیفهمن تنها کسی که نتایج اومد و دربرابر ذوقم بهم گفت معلما بی سوادن ؛میرفتی دانشگاه تهران میخوندی خوشحال تر میشدم پدرم بود! روزانه نوشت4...ادامه مطلب

روزانــہ نوشتــ هاے یــہ בختره شیـطوטּ مے نویسم از روزمرگے هایم.. :) آزمایش گشنمه:| دسشویی دارم:| ولی نه میتونم غذا بخورم نه دسشویی برم چون فردا باید برم آزمایش کامل بدم هی دارم به مرغ بریون و ماکارونی چرب روزانه نوشت4...ادامه مطلب